بیا گاهی به خودت دروغ بگو
چند دروغ ساده مثل:
من خوبم…
آرامم، خوشحالم…
بیا گاهی اشتباه کن، اشتباه بنویس
خواهر، خواستن، خواهش را بدون “واو” بنویس
ترس را با هر “ط/ت” که دوست داشتی بنویس
و ببین که آب از آب تکان نمی خورد
که زندگی راه خودش را می رود
که چرخ زندگی با اشتباه تو نمی ایستد
اصلا بیا گاهی خودت را به کوچه علی چپ بزن
توی کوچه علی چپ قدم بزن
راه برو، سوت بزن
نگو یکبار باختم، تعطیل
دیگر بازی نمی کنم
زندگی با این باختن ها، این افتادن ها
و این زمین خوردن هاست که زندگی می شود
خطر کن بی پروا
سر چیزهای بزرگ زندگی
کارت، اعتبارت، جانت حتی…
این همه احتیاط که چه؟!
که خط نیفتد روی شیشه دلت؟!
بیا یک بار بی هدف، بی نقشه، بی قطب نما راه بیفت…
بی توشه حتی
برو بباز
نترس! بازی کن
آنقدر تا چیزی برای باختن نماند
تا از دست دادن عادت شود و باختن پالایش روح
باور کن زمین خوردن جزیی از زندگیست
بازی کن…
.
.
.
ﻗﺎﻳﻖ ﺗﺎﻥ ﺷﮑﺴﺖ؟ ﭘﺎﺭﻭﻱ ﺗﺎﻥ ﺭﺍ ﺁﺏ ﺑﺮﺩ؟
ﺗﻮﺭﺗﺎﻥ ﭘﺎﺭﻩ ﺷﺪ؟ ﺻﻴﺪﺗﺎﻥ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺩﺭﻳﺎ ﺑﺮﮔﺸﺖ؟
ﻏﻤﺖ ﻧﺒﺎﺷﺪ ﭼﻮﻥ ﺧﺪﺍ ﺑﺎ ﻣﺎﺳﺖ
ﻫﻴﭻ ﻭﻗﺖ ﻧﮕﻮ ﺍﺯ ﻣﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺮﻣﺎﺳﺖ
ﺑﮕﻮ ﺧﺪﺍ ﺑﺎ ﻣﺎﺳﺖ
ﺍﮔﺮ ﻗﺎﻳﻘﺖ ﺷﮑﺴﺖ، ﺑﺎﺷﺪ
ﺩﻟﺖ ﻧﺸﮑﻨﺪ، ﺩﻟﻲ ﻧﺸﮑﻨﻲ.
ﺍﮔﺮ ﭘﺎﺭﻭﻳﺖ ﺭﺍ ﺁﺏ ﺑﺮﺩ، ﺑﺎﺷﺪ
ﺁﺑﺮﻭﻳﺖ ﺭﺍ ﺁﺏ ﻧﺒﺮﺩ، ﺁﺑﺮﻭﻳﻲ ﻧﺒﺮﻱ.
ﺍﮔﺮ ﺻﻴﺪﺕ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﺖ ﺭﻓﺖ، ﺑﺎﺷﺪ
ﺍﻣﻴﺪﺕ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻧﺮﻭﺩ ﻭ ﺍﻣﻴﺪﮐﺴﻲ ﺭﺍ ﻧﺎﺍﻣﻴﺪ ﻧﮑﻨﻲ.
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﮔﺮ ﺗﻤﺎﻡ ﺳﺮﻣﺎﻳﻪ ﺍﺕ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﺖ ﺭﻓﺖ، ﺩﺳﺘﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﻱ
ﭘﺲ ﺧﺪﺍﻳﺖ ﺭﺍ ﺷﮑﺮ ﮐﻦ و ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺷﮑﺮ ﮐﻦ!
ﺑﻴﺎ ﺷﮑﺮ ﮐﻨﻴﻢ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﮐﻔﺸﻲ ﺑﻪ ﭘﺎ ﻧﺪﺍﺭﻳﻢ، ﭘﺎ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﻳﻢ ﺭﺍﻩ ﺑﺮﻭﻳﻢ
ﻭ ﺍﮔﺮ ﭼﻴﺰﻱ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻧﺪﺍﺭﻳﻢ ﺩﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﻳﻢ تا ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺁﻭﺭﻳﻢ.
ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻣﻲ ﺳﺎﺯﻳﻢ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻣﻲ ﺁﻭﺭﻳﻢ.
ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻣﻲ ﺧﺮﻳﻢ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻣﻲ ﺧﻨﺪﻳﻢ…